خاطرات من و بچه ها

روز های دلهره

1398/1/17 10:28
نویسنده : مریم
113 بازدید
اشتراک گذاری
روز سیزده بدر بود که بعد از یک ساعت تفریح برگشتیم خونه و ناگهان متاسفانه لکه دیدم خیلی ترسیدم روز ۱۳ تعطیل روز چهاردهم تعطیل بود .سریع داروی مخصوص رو خریدم و استفاده کردم همون شیاف پروژسترون. خلاصه اینکه روز سیزدهم و چهاردهم رو خیلی پر استرس گذراندم منتظر روز پانزدهم پنجشنبه بودم. پنجشنبه صبح که برم سونو گرافی صدای قلب جنین رو بشنوم. تمام این دو روز با خودم فکر میکردم چرا آخه ؟قراره چی بشه؟ بیشتر از همه نگران محیا بودم چون خیلی منتظر بود .پنجشنبه ساعت یک نوبت سونو من شد رفتم سونو وقتی که دکتر اولین کاری که کرد صدای قلب نی نی کوچولوی ما رو برام گذشت خیلی خوشحال شدم حتی همسر جان که بیرون از اتاق نشسته بود هم صدای قلب رو شنید آبجی کنارم بود خیلی خوشحال شد از شوق گریه می کرد باورم نمی شد این دو روز برای من اندازه دو سال گذشته بود. دکتر  گفت یک جنین شش هفته و چهار روز کاملا شرایط نرمال داره و جفت هم دچار خونریزی نشده خلاصه اینکه واقعا باید سجده شکر به جا آورد. خیلی خوشحال شده بودم . امروز ۱۷ فروردین و من فعلا در مرخصی استعلاجی هستم امروز بعد از ظهر نوبت دکتر گرفتم تا این که ببینم نظر پزشک درباره درمان و ادامه کار من چیه. تابعد
پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

فاطمه
17 فروردین 98 18:48
سلام عزیزم.
فکر نمی کنم سخت تر از مادری شغلی باشه.اما مگه مادری شغله یا عشق؟!
و باز فکر کنم سخت ترین مرحله مادر بودن بارداریه.سخت ترین و پر عشق ترین.وقتی که با همه وجودت پاره تنتو به بر داری.
مامان مریم جون عزیز دلم کم به دلت بد راه بده.به روزای خوب فکر کن.به وقتایی که با نی نی و محیای گلت بازی می کنی.
راستی محیا چند سالشه؟
مریم
پاسخ
با عرض پوزش عزیزم که دیر پاسخ میدم . محیا ۷ سالشه