خاطرات من و بچه ها

1398/10/8 9:39
نویسنده : مریم
74 بازدید
اشتراک گذاری
این روزها روزهای سرد زمستونه و من همش نگران از این که پسر کوچولوی من خدای نکرده سرما بخوره امروز محیاجون سرما خورده و مدرسه نرفته .مامانی و بابایی اونو بردن خونه  خودشون که آریا جون سرما نخوره. جنابعالی هم روزا حالت خوبه و لبخند میزنی شبا گریه می کنی اونم بخاطر کولیت هات. الان که دارم مینویسم جنابعالی روی پتوت دراز کشید ای و به روی من لبخند می زنی از این لبخند های خوشگل. نمیدونم داری به چی فکر می کنی شاید داری به حرف های من میخندی خلاصه ایشالا همیشه بخندین تو آبجیت تو زندگیتون. ایشالله همیشه لبتون خندون  و دلتون شاد باشه
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)