خاطرات من و بچه ها

❤😍

1398/10/10 17:42
نویسنده : مریم
87 بازدید
اشتراک گذاری
سلام دو روزه که محیا و باباش سرما خوردن اون هم شدید منو آریا توی اتاق خوابی که آریا میخوابه همش قرنطینه ایم وضعیت مون خیلی خنده دار شده .برای من که تقریبا سخت میگذره چون از دو نفر باید پرستاری کنم همزمان باید مراقبت از آریا رو هم داشته باشم خلاصه اینکه همه نگرانی ما اینکه آریای ی موقع خدایی نکرده سرما نخوره. قبلاً می گفتند که هرکی بچه کوچیک داره به هیچ کاری نمیتونه برسه واقعا هم همینطوره از خودم که واقعا غافل شدم انشالله این روزهای سخت بگذره و همه دوباره دور هم جمع بشیم از همه مهمتر محیا جان به درسش برسه امروز جلسه اولیا مربیان محیا بود همیشه همسر جان میرفت اما این کار هم به عهده من افتاد. خدا را شکر مامانم کنارم هست دیشب محیا خونه بابا خوابید و مامان تا صبح مراقب تبش بود انشاالله که خدا سایه آنها رو از سر ما کم نکنه
این روز ها سر گل من در برابر خیلی از صحبت ها با واکنش نشون میده و لبخند میزنه لبخند های زیبا الان که این متن را می نویسم خواب آلود و گهگاهی یکم بی قراری میکنه بهتره من برم
پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

🥀نوزیتا🥀🥀نوزیتا🥀
11 دی 98 11:10
عزیزم انشالله که حالش خوب بشه